خیلی وقت بود که می خواستیم امیرحسین رو ببریم آرایشگاه ولی همش می ترسیدیم اذیت شه.آخرش اون قدر همه گفتن که گرما کلافش کرده موهای این بچه رو کوتاه کنید،که راضی شدیم. آقای همسر زنگ زد آرایشگاه و دو تا وقت برای خودش و پسرش گرفت. و پنج شنبه ( شب عید) ساعت 8 من و بابابزرگ امیرحسین و بابای امیرحسین، گل پسر رو بردیم سلمونی. به روایت آقای پدر، پسر گلم آروم بود و فقط وقتی می خواستن پشت گردنش رو خط بگیرن یکم گریه کرده بود. خلاصه امیرحسین اولین آرایشگاه عمرش رو تجربه کرد و کلی عوض شده فقط عکس جالبی فعلا ازش نگرفتیم. فعلا همین ها باشه تا بعد. قبل از آرایشگاه بعد از آرایشگاه ...